انتقال وبلاگ

این وبلاگ منتقل شد به


http://infinite.vastblog.com

فصل چهل و سوم - كار جدید من در طبس

ر طبس همچنان بی‌نظمی و گرسنگی حکمفرما بود و بعضی از اشخاص می گفتند که زندگی ما مثل یک کابوس وحشت‌آور شده که بیداری ندارد. اگر یک نفر دیگری را در خیابان میدید و مشاهده میکرد که یک نان دارد میگفت این نان را با من نصف کن زیرا ما دو برادر هستیم و مساوی میباشیم. و اگر کسی دیگری را با جامه کتان مشاهده میکرد می‌گفت جامه را از تن بکن و بمن بده زیرا متی من بی‌جامه بودم و از این پس نوبت تو است که جامه نداشته باشی. بدین ترتیب دوبار سی شبانه روز گذشت ولی بعد از این مدت خدائی آتون در طبس از بین رفت. زیرا سربازان سیاهپوست و سربازان شردن که از طرف کاهنان آمون و اشراف و آمی اجیر شده بودند آمدند و طبس را محاصره کردند تا اینکه کسی نتواند بگریزد. در داخل طبس هم تمام شاخداران قیام کردند و از طرف کاهنان آمون بین آنها اسلحه توزیع شد. عده‌ای کمي از مردم که در باطن نه طرفدار آمون بودند نه طرفدار آتون چون از هرج و مرج و بی‌نظمی طبس بجان آمدند به شاخداران پیوستند و میگفتند خدای جدید غیر از بی‌نظمی و گرسنگی چیزی برای ما نیاورده و ما از این خدای بیرحم و بی شکل بیزاریم.

ادامه نوشته

رود خابور

رود خابور رودی است که در جنوب باختری ترکیه آغاز می گردد و به سوی جنوب تا خاور سوریه روان است و در آنجا، در نزدیکی شهر بصیرا به رود فرات می ریزد. یک رود خابور دیگر نیز هست که در شهر شرناق در ترکیه آغاز می شود، از شهر زاخو در عراق می گذرد، و به رود دجله در سه نقطه مرزی ترکیه، عراق و سوریه می ریزد. از آن گذشته، همچنان که در پایین مورد بحث قرار می گیرد، چبار در تورات نمی تواند مترادفی برای خابور باشد. در اسطوره شناسی سومری، هابور برابر با رود ستوکس در اسطوره های یونانی است. شهرهای باستانی مهم همچون تل حلف، تل براک، تل لیلان (شِخنای باستانی) و اورکش، در حوزه رودخانه خابور حفاری شده اند. منقطه خابور همچنین با برآمدن پادشاهی میتانی که پیرامون 1500 - 1300 ق.م پیشرفت داشت، پیوند خورده است. این رود در ادوار کلاسیک با عنوان چاباروس نیز شناخته شده بود.

ادامه نوشته

نبرد مرز پارس

پارسیان پس از نخستین روزهای نبرد، تلفات بزرگی بر گارد شخصی ایشتوویگو که از سواره نظام آراسته شده بود و نیز بقایای ارتش وی که آن نیز سواره نظام بود، وارد آوردند. پارسیان از این رو در نخستین روز نبرد ادعای پیروزی داشتند. کوروش که در روز دوّم تصور کرد نبرد پایان یافته است، همراه با بقیه نیروهای تجهیز شده، به سوی جنوب بازنشست، اما کمبوجیه و تنی چند از پیرمردان در شهر به جا ماندند. وقتی که کوروش دوباره مجبور به جنگیدن شد، سواره نظام ایشتوویگو حرکت زیرکانه ای انجام داد که به وی کمک کرد تا شهر کم دفاع را تسخیر کند. ایشتوویگو شهر را به آسانی تسخیر کرد و گزارش شده است که کمبوجیه مجروح بود و پس از آن درگذشت. در میان تاریخ نگاران امروزی بحث است که آیا روز دوّم را بعنوان بخشی از نبرد اصلی به حساب آورند، یا اینکه آن را یک نبرد جداگانه بدانند. چون پارس ها به سوی جنوب بازنشستند، ایشتوویگو و نیروهایش به دنبال آنها رفتند و از آنجا که دانسته نشده است آیا ایشتوویگو در آن شهر یک پادگان نظامی برپا نموده یا نه، بنابراین نمی توان تسخیر شهر را یک پیروزی کامل برای وی برشمرد.

ادامه نوشته

شَمشی-اَدَد پنجم

شَمشی-اَدَد پنجم از 824 ق.م تا 811 ق.م پادشاه آشور بود. او فرزند و جانشین شلمنصر سوّم، شوهر شَمورَمَت (که برخی او را با سمیرامیس افسانه ای یکی دانسته اند) و پدر اَدَد-نیراری سوّم بود. نخستین سال های دوران پادشاهی وی، کشمکش هایی را برای جانشینی شلمنصر سوّم سالخورده به خود دید. آن شورش که توسط آشور-دَنین-پال، برادر شمشی-ادد پنجم رهبری می شد، تازه در 826 ق.م گسترش یافته بود. به گفته سنگ نبشته شمشی-ادد پنجم، آن برادر شورشی موفق شد که 27 شهر مهم، دربردارنده نینوا، را به سوی خود بکشاند؛ شورش که تا 820 ق.م به درازا کشید، امپراتوری آشور و فرمانروایش را کم توان نمود. این کم توانی تا زمان اصلاحات تیگلات-پیلصر سوّم ادامه یافت. شمشی-ادد پنجم در طی دوران پادشاهی اش، به جنوب میان دو رود لشکرکشی کرد و با مردوک-زکیر-شومی پادشاه بابل پیمانی بست. در 814 ق.م در نبرد دور-پاپسوکال علیه مردوک-بلسّو-ایقبی، و چند قبیله آرامی ساکن بابل، پیروز شد.

ادامه نوشته

نبرد هیربا

کوروش دوّم زمانی که شورش تازه آغاز شده بود، در هگمتانه بود. به گزارش نیکولای، زمانی که به کوروش دوّم اجازه رفتن داده شد، او از نزد ایشتوویگو گریخت زیرا می دانست که اگر ایشتوویگو بفهمید انگیزه های واقعی کوروش - یعنی پیوستن و در صورت لزوم جنگ در کنار پدرش - چه بوده، ممکن است سرانجام وی را اعدام نماید. این به آن دلیل بود که وقتی کوروش در نیمه راه بزرگ شدن بود دریافت که ایشتوویگو پیش از آن می کوشید تا زمانی که وی هنوز یک کودک بود، او را از میان ببرد، اما موفق نشد، و همانطور که زمان می گذشت، ایشتوویگو به خاطر شباهت های شخصیتی که کوروش با وی داشت، بیشتر به وی احترام می گذاشت. در ضمن ایشتوویگو مطمئن نبود که اگر به کوروش اجازه بازگشت به میهنش را بدهد، کار درستی کرده یا نه. ایشتوویگو سرانجام این کار را کرد، و این اقدام وی به پایان دادن به پادشاهی ماد کمک نمود. زمانی که ایشتوویگو دوبار از سوی هارپاک مورد این نیرنگ قرار گرفت که باور کند کوروش خطری برای وی ندارد، حتی زمانی که شورش رخ داد و نشانه های خطر تازه آشکار شد، آن گاه بود که کوروش دانست چگونه به آسانی می توان ایشتوویگو را فریب داد. به همین دلیل، کوروش ممکن است از این فرصت برای آوردن آزادی به پادشاهی خودش استفاده کرده باشد.

ادامه نوشته

شورش پارس

شورش پارس، نخستین باری بود که استان متحد شده پارس باستان، که پیش از آن، بطور ارادی مطیع آشوریان و مادها شده بود، استقلال خود را اعلان، و انقلاب خود را آغاز کرد بطوریکه بعدها از امپراتوری ماد جدا گشت. با این حال دانسته نشده که آیا مطیع بودن ایشان رسمی بوده است یا نه. سبب این شورش اعمال ایشتوویگو، فرمانروای ماد بود، که به استان های دیگر نیز گسترش یافت و آنها همپیمان پارسیان شدند. جنگ از 552 ق.م تا 550 ق.م ادامه یافت. مادها در ابتدا در نبردها موفق می شوند اما بازگشت کوروش بزرگ و ارتشش، درهم شکننده بود و سرانجام ماد در 549 ق.م تسخیر گشت. نخستین امپراتوری رسمی پارس زاده شد. این، آغاز پیشرفت پارس بود.

ادامه نوشته

دودمان هشتم بابل

دودمان هشتم بابل توسط نَبو-موکین-پال پایه گذاری شد. در نخستین سال های پادشاهی او، پایتخت بابل از نواحی اطراف خود، که توسط آرامیان محاصره شده بود، جدا گشته بود. در واقع، برای نه سال، جشن های سال نو (مقدس ترین جشن های بابل)، برگزار نشد زیرا حوالی شهر امنیت نداشت. از جانشینان او، به ندرت چیزی بیش از نام هایشان می دانیم. نینورتا-کودوری-اوسو هشت ماه پادشاهی کرد. سپس، مَری-بیتی-آهه-ایدینا پاشداه شد. شَمَش-مودَمیق، شهرهای هیت و زَنکو را از دست داد و آن شهرها به دست اَدَد-نیراری دوّم شاه آشور افتاد. نَبو-پال-ایدینا، نیایشگاه شَمَش در سیپّار را که 150 سال پیش ویران شده بود، بازسازی کرد. سپس، مَردوک-زَکیر-شومی یکم بر تخت پادشاهی بابل نشست. در سال 850 ق.م، برادر او، شورشی را با پشتیبانی آرامیان، علیه وی برپا داشت. پادشاه، از همسایه نیرومند خود آشور، درخواست کمک کرد. شلمنصر سوّم شاه آشور شورش را درهم شکست، وارد بابل شد و هدایایی را تقدیم خدایان کرد. آن گاه شورشیان را تا جنوب سومر و تا خلیج فارس دنبال نمود.

ادامه نوشته

فصل چهل و دوم - مقدمات حمله هاتی به مصر

اخناتون غیر از نان و آب شط نیل چیزی نمیخورد و نمی‌آشامید و می‌گفت که من باید بوسیله امساک در غذاهای لذیذ خود را تصفیه کنم تا اینکه آتون بهتر بر من آشکار شود و گوشت و شراب و آبجو چون تولید تخدیر یا مستی میکند مانع از این است که نور حقیقت درست بر من بتابد. از کشورهای خارج خبرهای نامطلوب می‌رسید و آزیرو در الواحی که به مصر می‌فرستاد می‌گفت سربازان من میل دارند که بخانه‌های خود مراجعت کنند ولی یک عده راهزن که در منطقه غزه بسر میبرند و با اسلحه مصر مسلح هستند دائم به خاک سوریه حمله‌ور می‌شوند و چون یک خطر دائمی برای سوریه بوجود آورده‌اند او نمی‌تواند سربازان خود را مرخص کند. پادشاه بابل هم که میل داشت بسوریه گندم بفروشد از رقابت مصر در بازار سوریه شکایت میکرد  زیرا با این که دیگر گندم مصر بسوریه نمی‌رفت آنقدر گندم مصری در بازار سوریه بود که بازرگانان بابلی نمی‌توانستند گندم خود را بسهولت بفروشند. یک سفارت هاتی وارد مصر شد. اعضای این سفارت عده‌ای از نجبای هاتی بودند و می‌گفتند آمده اند تا دوستی قدیمی موجود بین هاتی و مصر را تایید کنند و با اخلاق و آداب مصریها که خیلی در جهان مشهور است آشنا شوند و از انضباط و فنون نظامی ارتش مصر درس‌ها بیاموزند.
ادامه نوشته

دودمان هفتم بابل

تنها پادشاه دودمان هفتم بابل، مَربیتی-پال-اوسور، سربازی از سرزمین بطایح بود که نام عیلامی داشت و از این رو این دودمان را دودمان عیلامی نیز نامیده اند (984 - 979 ق.م).

ادامه نوشته

شلمنصر سوّم

شلمنصر سوّم پادشاه آشور و پسر فرمانروای پیشین، آشورنصیرپال دوّم، بود. دوران طولانی پادشاهی وی، یک مجموعه پایدار از لشکرکشی ها علیه بابلی ها، اقوام میان دو رود و سوریه، همچنین کیزّو-وادنا، و اورارتو بود. لشگریان وی به دریاچه وان و کوه های توروس رخنه کردند؛ هیتی های کرکمیش مجبور به پرداخت خراج شدند، و دولت های حمات و آرام-دمشق مطیع گردیدند. در سال 853 ق.م، ائتلافی که در توسط پادشاهی های مصر، حمات، آرواد، عمونی ها، آحاب پادشاه اسرائیل، و دیگر دولت های همسایه، تحت رهبری هدد-عزر دمشقی آراسته شد، پادشاه آشور را در نبرد قرقر شکست داد. با این حال پادشاه آشور کوشش های خود را برای مطیع کردن اسرائیل و سوریه نگاه داشت. بزودی نبردهای دیگری در 849 ق.م و 846 ق.م درگرفت.شلمنصر سوّم در 842 ق.م علیه حزائیل جانشین هدد-عزر لشکرکشی کرده وی را وادار ساخت که درون حصار پایتختش پناه گیرد. در حالیکه شلمنصر سوّم توان تسخیر دمشق را نداشت، در 841 ق.م حومه آن شهر را غارت کرد، و یاهو پادشاه اسرائیل، همراه با شهرهای فنقی، از روی احتیاط خراج های خود را فرستادند.

ادامه نوشته

دودمان ششم بابل

دودمان ششم بابل را اِئولما-شَکین-شومی (1.007 - 987 ق.م) که یک آرامی اهل دولت قبیله ای بیت-بازی بود پایه گذاری نمود. جانشینان او، نینورتا-کودوری-اوسور (987 - 985 ق.م) و شیریکتی-شوقَمونا (985 ق.م) بودند که این آخری، تنها سه ماه پادشاهی کرد.
ادامه نوشته

تسخیر لیدی

کوروش دوّم در طی سه سال کوشید تا ایالاتی را که پیش از آن به ماد تعلق داشت، بطور کامل تصرف کند. چنان که از واکنش پادشاهی لیدی پیداست، توازن ناپایدار قدرت در خاور نزدیک با پیروزی پارسیان به کلی به هم خورد. کروزوس پادشاه لیدی، اکنون که دیگر توافق میان لیدی و ماد نمی توانست پایدار بماند، به ظاهر از فرصت استفاده کرد تا بلندپروازی های ارضی لیدی را تحقق بخشد. او در پاییز 547 ق.م، در اقدامی پیشگیرانه، از مرز کاپادوکیه گذشت و ارتش پارس را به پتریا کشاند. ارتش لیدی در برابر ارتش پارس ایستادگی جانانه ای از خود نشان داد اما سرانجام نبرد بی نتیجه ماند و دو ارتش با فرارسیدن زمستان عقب نشینی کردند. کوروش دوّم برخلاف کروزوس، کاپادوکیه را ترک نکرد بلکه به تعقیب ارتش لیدی تا پایتخت آنها، سارد، پرداخت. پس از نبردی دیگر، لیدیایی ها مجبور شدند به سارد عقب نشینی کنند که به محاصره آن جا برای دو هفته از سوی پارسیان انجامید و سپس شهر سقوط کرد. کوروش دوّم با وجود کمکی که مصر و بابل به لیدی کردند پیروز گشت و سارد پایتخت آن کشور را تسخیر نمود و گنجهای بیکرانی را که در آن نهفته بود متصرف شد.

ادامه نوشته

آشورنصیرپال دوّم

آشور-نصیر-پال دوّم از 859 ق.م تا 824 ق.م پادشاه آشور بود. آشور-نصیر-پال دوّم در 859 ق.م جانشین پدرش توکولتی-نینورتای دوّم شد. او، میان دو رود و سرزمینی که امروز لبنان نامیده می شود را تسخیر کرده، آنها را به امپراتوری در حال رشد آشور افزود. او همچنین تبهکارانه به شورش شهر سورو در بیت-هلوپ پایان داد. او به خاطر بیرحمی و بکارگیری اسیران برده شده برای ساختن پایتخت جدید آشور در شهر کلخو (نمرود) در میان دو رود - جایی که شهر را بازیافت و بناهای یادبود گیرایی ساخت - آوازه ای بلند دارد. او همچنین مدیری باهوش بود که دریافت به جای اینکه فرمانروایان محلی را در مقام خویش به جای گذاشته، آنها را وادار به پرداخت خراج کند، با گماردن فرمانداران آشوری در ایالات می تواند نظارت بیشتری بر امپراتوری اش داشته باشد. جانشین او، پسرش شلمنصر سوّم بود.

ادامه نوشته

فصل چهل و یکم - جنگ بین صلیب و شاخ در طبس

علامت رسمی پیروان آتون خدای جدید صلیب حیات بود و این صلیب را بشکل گردن‌بند بگردن میآویختند یا اینکه روی لباس نقش میکردند. پیروان آمون خدای قدیم شاخ را علامت رسمی خود کردند. من بدواً نمیدانستم که چرا پیروان آمون شاخ را علامت رسمی خود کرده‌اند ولی بعد مطلع شدم که شاخ یکی از اسماء اعظم آمون است. اختلاف آمون و آتون و شاخ و صلیب طوری در طبس وسعت گرفت که پسر از پدر و زن از شوهر به مناسبت این اختلاف جدا می‌شد. روزی که من وارد طبس شدم تصور میکردم که طبس شهر آمون است و طرفداران آتون در آن وجود ندارند. ولی پس از ورود به شهر و چند روز اقامت باشتباه خود پی بردم و متوجه شدم که خدای جدید در طبس دارای طرفداران زیاد بویژه بین جوانان و کارگران و غلامان می‌باشد. در بین طرفداران خدای جدید و خدای سابق عده‌ای وجود داشتند که هم از آمون به تنگ آمده بودند هم از آتون. آنها آرزو داشتند که در طبس آرامش و صلح برقرار شود که بتوانند بکار یا کسب خود بپردازند ولی به آرزوی خود نمی‌رسیدند. این طبقه نمی‌توانستند بی‌طرفی خویش را حفظ نمایند زیرا از دو طرف مورد حمله قرار می‌گرفتند و اجبار داشتند که با در نظر گرفتن وضع زندگی و مصالح و حامیان و دوستان خود یا طرفدار شاخ شوند یا هواخواه صلیب.

ادامه نوشته

نبرد خالوله

نبرد خالوله در 689 ق.م میان امپراتوری آشور و نیروهای شورشی مرکب از بابلیان، کلدانیان و اقوام آرامی درگرفت. در طی دوران پادشاهی سناخریب پادشاه آشور، بابل، یک دولت پایدار در امر شورش بود. موشه-زیب-مردوک، شاهزاده کلدانی که بعنوان پادشاه بابل برگزیده شده بود، توده مردم بابل را در شورش علیه آشور و شاه سناخریب، رهبری می کرد. هومبان-ایمنه ارتش نوینی را برای کمک به بابلیان در برابر آشوریان، تحت رهبری موشه-زیب-مردوک بسیج کرده بود. این نبرد نتیجه قطعی دربرنداشت، یا دست کم هر دو سو در سالنامه های خویش ادعای پیروزی دارند و همه پادشاهان در مقام خویش باقی ماندند؛ اما بطور کلی پنداشته می شود که آشوریان متحمل خسارات سنگینی شدند. هومبان-ایمنه، که اقوام آرامی و پارسیان همپیمان وی بودند، ادعا کرده که سناخریب را در نبرد شکست داده است. هومبان-ایمنه در همان سال به علت بیماری درگذشت و موشه-زیب-مردوک همپیمان خود را از دست داد. سناخریب به سرعت به بابل حمله کرده و آن را پس از نه ماه محاصره تصرف کرد. بابل توسط سناخریب ویران شد.

ادامه نوشته

فرمانروایی بر انشان

منطقه خاورمیانه از پیرامون سال 652 ق.م وارد کشمکش ها و آشوب های پرخطری شد. قیام شمشوموکین و پس از آن، نبردهای آشور و عیلام که سرانجام به فروپاشی عیلام منجر گشت، فرصت غیر منتظره ای را به چیش-پش، پادشاه پارسوماش داد. او سرانجام توانست از اوضاع بوجود آمده استفاده برده و انشان را به تسخیر خود درآورد و از آن پس، عنوان "شاه شهر انشان" را بر خود نهاد. در طی نبردهای آشور و عیلام، آشوریان در تعقیب نیروهای عیلامی به دروازه های پارسوماش رسیدند. کوروش یکم در نزدیکی هیدالو به آشوریان برخورده به ناتوانی خویش در برابر ایشان اعتراف کرد و برای اثبات کمک شاهانه اش، پسر و جانشین خود آروکّو را بعنوان گروگان به نینوا در آشور فرستاد. در برخی منابع آمده است که ایشتوویگو، دخترش ماندانا را به عقد ازدواج کمبوجیه یکم درآورد تا خطر پادشاه انشان را از تاج و تخت ماد دور کند و این احتمال وجود دارد که انشان در دوران پادشاهی کمبوجیه یکم در حال تبدیل شدن به یک دولت نیرومند بوده است.

ادامه نوشته

آرشام

آرشام پسر آریارمنه و گویا پادشاه پارسه در هنگامه دودمان هخامنشی بوده است اما تاج و تخت را رها کرد و به کوروش دوّم پادشاه پارس اظهار وفاداری نمود. آرشام پس از آن، به احتمال زیاد باقی سال های دراز زندگی اش را در ملک خانوادگی اش در قلبستان پارس - شهر پارسه - در صلح و آرامش گذراند. با این حال در سنگ نبشته ای که در همدان یافت شده است او خود را "شاه پارسه" می خواند، اما برخی پژوهشگران می پندارند که این سنگ نبشته جعلی است و جعل آن یا مربوط به دوره امروزی و یا دوره باستان می باشد. گواه دیگری از دوران پادشاهی وی در سنگ نبشته بیستون است که نوه اش داریوش یکم از هشت پادشاهی هخامنشی پیش از خود نام می برد و اینکه وی باید ادامه دهنده راه آرشام بعنوان یک پادشاه باشد. آرشام پدر ویشتاسپ، ساتراپ پارت بود. آرشام زنده ماند تا شاهد نوه اش، داریوش یکم، که پادشاه بزرگ امپراتوری پارس شد، باشد، و در طی دوران پادشاهی وی، درگذشت. به هر روی، او باید یکی از شخصیت های سلطنتی با طول عمر دراز جهان، در آن دوران باشد که به احتمال تا دهه نود از عمرش، زندگی کرد.

ادامه نوشته

کمبوجیه یکم

کمبوجیه یکم پادشاه انشان و پدر کوروش دوّم (کوروش بزرگ) بود. کمبوجیه یکم یکی از نخستین اعضای دودمان هخامنشی بود. او به ظاهر نتیجه هخامنش، پایه گذار این دودمان، نوه چیش-پش پادشاه انشان، و پسر کوروش یکم پادشاه انشان بود. عموی وی آریارمنه و پسرعموش آرشام در پارسه پادشاهی می کردند. بگفته هرودوت، کمبوجیه "مردی از خانواده خوب و عادات آرام" بود. او زیر فرمان ایشتوویگو، پادشاه ماد پادشاهی می کرد. او با ماندانا شاهزاده خانم مادی و آریانا، شاهزاده خانم لیدیایی ازدواج کرد. نتیجه ازدواج آنها، زایش جانشین وی، کوروش بزرگ بود. روشن نیست که آیا داستان ازدواج کمبوجیه با ماندانا درست هست یا نه. ممکن است مادر مادی کوروش دوّم را برساخته باشند تا حکومت آتی پارس را توجیه کنند. بگفته نیکولای دمشقی، نام اصلی وی آترادات بود و در نبرد مزر پارس، که با پسرش علیه ایشتوویگو جنگید، مجروح شد و سپس درگذشت. این نبرد در سال 551 ق.م روی داد و برای وی مراسم خاک سپاری شرافتمندانه ای برگزار کردند.

ادامه نوشته

آریارمنه

آریارمنه ("کسی که برای آریایی ها صلح به بار آورد") عموی بزرگ کوروش بزرگ، و نیای داریوش یکم، و گویا پادشاه پارسه - هسته باستانی پادشاهی پارس - بود. آریارمنه به احتمال زیاد برادر کوروش یکم پادشاه انشان، و پسر چیش-پش بود، اما این موضوع قطعی نیست. به هر روی، او عضوی از خاندان هخامنشی بوده است. زمانی در نیمه نخست سده 20 میلادی، دو لوحه زرین مربوط به آریارمنه در همدان، اکباتان امروزی، یافت شد. این لوحه های زرین که دوران پادشاهی آریارمنه و پسرش آرشام را مستند ساخته است، به زبان پارسی کهن و به صیغه اول شخص نوشته شده است. این تنها گواهی است که از دوران پادشاهی آریارمنه، و این شاخه از خانواده سلطنتی هخامنشی، در دست داریم. با این حال، اکنون چنین پنداشته می شود که این لوحه ها جعلی هستند. این به آن دلیل است که آنها از یک حفاری نظارت نشده یافت شده اند. گواه دیگری از دوران پادشاهی وی، سنگ نبشته بیستون است که در آن، نتیجه اش داریوش یکم اظهار می کند پیش از وی هشت پادشاه هخامنشی وجود داشته است.

ادامه نوشته

کوروش یکم

کوروش یکم از 640 ق.م تا 600 ق.م پادشاه انشان بود. او یکی از نخستین اعضای دودمان هخامنشی و به ظاهر، نوه پایه گذار این دودمان هخامنش، و پسر چیش-پش بود. پسران چیش-پش پس از درگذشت وی، پادشاهی اش را میان خود تقسیم کردند. کوروش یکم به پادشاهی انشان رسید درحالیکه برادرش آریارمنه، پادشاه پارسه شد. تعیین گاهشماری این رویداد مشکل است. همچنین در این رابطه بحث است که آیا او و پادشاهی که وی را با عنوان "کوراس پارسوماشی" می شناسیم یک شخصیت می باشند یا نه. نخستین بار پیرامون 652 ق.م از کوراس نام برده شده است. در آن سال، پادشاه بابل، شمش-شوم-اوکین علیه برادر بزرگترش آشوربانیپال فرمانروای آشور شورش کرد. از کوروش یکم بعنوان همپیمان نظامی پادشاه بابل نام برده شده است. از کوروش یکم بار دیگر در 639 ق.م یاد می شود. در آن سال آشوربانیپال بر آن بود تا عیلام را شکست داده و خداوندگار همپیمانان پیشین آن شود. کوراس به ظاهر در میان آنان بود. یکی دانستن کوراس پادشاه پارسوماش با کورش یکم پادشاه انشان می تواند به پیوند دودمان هخامنشی با رویدادهای مهم سده 7 ق.م کمک نماید.

ادامه نوشته

چیش-پش

چیش-پش یا تیس-پس (درگذشت 640 ق.م) پسر هخامش و پادشاه پارسوماش بود. او شهر عیلامی انشان را تسخیر کرد و خود را "شاه شهر انشان" نامید. این اقدام وی، نخستین گامی بود که می توانست منجر به برآمدن امپراتوری پارس شود. چیش-پش دو پسر داشت: کوروش یکم و آریارمنه. پس از درگذشتش، پادشاهیش میان دو پسرش تقسیم شد. پسر بزرگش، کوروش یکم، جانشین وی در انشان شد، و آریارمنه، در مرتبه ای پایین تر، به پادشاهی پارسوماش رسید.

ادامه نوشته

نبرد مجیدو (سده 15 ق.م)

نبرد مجیدو جنگی بود میان نیروهای مصری تحت فرماندهی فرعون توتمس سوّم و یک ائتلاف کنعانی بزرگ تحت سرکردگی پادشاه کادش. این نخستین نبردی می باشد که با جزئیاتی قابل اطمینان به ثبت رسیده است. همچنین نخستین کابرد ثبت شده از کمان و نخستین جسد شماری نیز در مجیدو و در این نبرد انجام گرفت. در پایان دوران پادشاهی حتشپسوت، شهبانوی مصر، فرمانروایان محلی در همسایگی سوریه امروزی تلاش می کردند تا یوغ برتری مصر را براندازند. توتمس سوّم، که در پی درگذشت نامادری اش حتشپسوت، پادشاه شد، مجبور بود که بی درنگ با این شورش درگیر شود. کنعانیان با پادشاهی میتانی بر کرانه های فرات، متحد و همپیمان گشتند. نیروی اصلی و محرک در پشت این شورش، پادشاه کادش بود. استحکامات نیرومند کادش، امنیت او و شهر را نگاه می داشت. پادشاه مجیدو نیز با استحکامات توانمند برابری، به این اتحاد پیوست. اهمیت مجیدو همیشه در موقعیت جغرافیایی آن بود. این شهر در امتداد کناره جنوب باختری دره جزریل، درست آنسوی کوه کرمل و مدیترانه، واقع است. مجیدو از این موقعیت، بر مسیر تجاری اصلی میان مصر و میان دو رود نظارت داشت.

ادامه نوشته

هخامنش

هخامنش سرخاندان دودمان هخامنشی است که در میان سال های 705 ق.م و 675 ق.م بر پارس فرمان می راند. سنگ نبشته های سلطنتی پارسی همچون سنگ نبشته بیستون، وی را پنج نسل پیش از داریوش بزرگ جای می نهند. پس، بگفته این سنگ نبشته، هخامنش ممکن است پیرامون 700 ق.م زندگی کرده باشد. این سنگ نبشته وی را "شاه" لقب می دهد که ممکن است به این معنی باشد که او نخستین پادشاه رسمی ایرانیان است. بگفته افلاطون، هخامنش/پرسس فرزند آندرومدا شهبانوی اتیوپیایی و پرسئوس قهرمان یونانی، و نوه زئوس بود. بعدها نویسندگان پنداشتند که هخامنش و پرسس، مردمانی متفاوت بوده اند. منابع پارسی و یونانی اظهار می کنند که چیش-پش، پسر هخامنش، جانشین وی گردید و پارسیان را بسوی فتح و اقامت در شهر عیلامی انشان، در جنوب باختری ایران، رهبری کرد. کوروش، نبیره چیش-پش، ماد را فتح نمود و امپراتوری پارس را پی افکند.

ادامه نوشته

پارس‌ها

پارس‌ها مردمانی ازنژاد آریایی بودند که مشخص نیست از چه زمانی به فلات ایران آمده بودند. برخی از پژوهشگران مانند راولین سن عقیده دارند که مردم پارسوا همان پارسی‌ها بوده‌اند که در 815 ق.م از باختر دریاچه اورمیه به سوی دره های زاگرس در نزدیکی عیلام سرازیر گردیدند. این آوارگان در شمال خاوری شوش، میهن تازه ای یافتند و به یاد سرزمینی که آن را رها کرده بودند، بودباش تازه خود را پارسو(م)اش نامیدند. این درحالی است که دیگران همچون دیاکونوف چنین دیدی ندارند. به باور ایشان هیچ دلیلی بر اینکه "پارسوآ" میهن پارسیان بوده باشد و آن قوم از پایان سده 8 ق.م یا میانه سده 9 ق.م از آن سرزمین کوچ نموده باشند، در دست نیست. باید در نظر گرفت که "پارسوآ" ناحیه ای زراعی بوده و مردم آن یکجانشین بوده اند و فرض اینکه ساکنان آن، سرزمین خویش را رها کرده به پارس (پرسید) که 600 کیلومتر با آنجا فاصله داشته است کوچ کرده باشند، بسیار دشوار است. نام مکان ها و شخصیت ها در سرزمین پارسوآ به هیچ وجه ایرانی نیست و تنها وجه مشترک میان لفظ "پارسوآ" و "پارس" (پرسید) این است که هر دو اصطلاح به معنی "مرز" و "کنار" می باشد.

ادامه نوشته

اَدَد-نیراری دوّم

اَدَد-نیراری دوّم بطور کلی نخستین پادشاه آشور در دوره نو-آشوری تلقی می گردد. او از 912 ق.م تا 891 ق.م پادشاهی کرد. به دلیل وجود فهرست های سرخاندانی کامل از دوران پادشاهی او تا اواسط دوران پادشاهی آشوربانیپال در سده 7 ق.م، نخستین سال پادشاهی وی در 911 ق.م ممکن است نخستین رویداد در تاریخ خاور نزدیک باستان باشد باشد که به یک سال دقیق تاریخگذاری شده است.
 ادد-نیراری دوّم در کوشش برای ادامه تلاش های پدرش در حراست از مرزهای آشور، چندین مورد علیه دشمنان آشور لشکرشی کرد. ادد-نیراری دوّم علیه نیروهای بابلی در جنوب لشکرکشی نمود و شهرهای آرامی کادموه و نیسیبین را تحت انقیاد درآورد. او همچنین با مقادیر بیکران گنجینه هایی که گرد آورده بود، منطقه خابور را امن نمود. ادد-نیراری دوّم جانشین پدرش آشوردان دوّم شد و پسرش توکولتی-نینورتای دوّم جانشین وی گشت.

ادامه نوشته

فصل چهلم - سوء قصد به فرعون

آنچه سبب شد که من فرعون و خدای او را بزرگ ببینم مقایسه بین خدای او و خدای سابق بود. خدای سابق آمون خدائی بود خرافه پرست و خوانخوار و بیرحم و حامی اغنیاء و زورگو. خدای سابق بکسی اجازه نمی‌داد که بپرسد برای چه و این را کفر میدانست برای اینکه مطلع بود اگر مردم بتوانند بپرسند برای چه دیگر زیر بار استبداد و زور او نمیروند. ولی خدای جدید مردم را آزاد میگذارد که هرچه میخواهند بپرسند و هرچه میخواهند بکنند بشرطی که دیگران را نیازازند. اگر خدای جدید دارای شکل بود مردم زودتر آن را می‌پرستیدند ولی مصریها نمی‌توانند بفهمند ممکن است خدائی بدون شکل و مجسمه وجود داشته باشد. مردم قادر نیستند بفهمند تمام خدایانی که تا امروز آمده‌اند فقط برای امور دنیوی آمدند و فقط آتون است که علاوه بر امور دنیوی سعادت سرمدی نوع بشر را تضمین می‌نماید. فرعون تصور میکند که همه مردم بقدر او شعور و ادراک دارند و می‌توانند بفهمند که وی چه می‌گوید و متوجه نیست که هزار سال قبل از ساختمان اهرام تا امروز مردم جاهل و موهوم‌پرست بوده‌اند. فرعون شاید بتواند که یک هرم مانند هرم بزرگ بسازد ولی نخواهد توانست که خرافاتی را که میراث هزارها سال است در مدتی کم از روح مصریها خارج کند و دور کردن خرافات از روح یک ملت از ساختن هرم بزرگ دشوارتر میباشد.

ادامه نوشته

نامه ای از بورنابوریاش دوّم به آخناتون (2)

من خشم خود از برادرام را با چنین سخنانی خالی می کنم: برادرم نباید بداند که من بیمار هستم؟ چرا از من پشتیبانی نکرده است؟ چرا نگران نشده و پیک هایش را نفرستاده است؟ نماینده برادرم چنین سخن گفته است: راه آن چنان کوتاه نیست که برادرت بتواند بفهمد و سلام برساند. راه بسوی برادرت دراز است. چه کسی می تواند او را آگاه سازد تا او بسرعت سلام برساند؟ او سپس چنین سخن گفت: از پیک خود بپرس که آیا راه دراز نیست... چون از پیک خود پرسیدم، و او گفت که راه دراز است، بیش از این برادرم را هدف خشم خود نمیسازم. شخصی گفته است که در سرزمین برادرم، همه چیز وجود دارد، و او هیچ کمبودی ندارد، در سرزمین من نیز همه چیز هست، و من هیچ کمبودی ندارم. مدت زمان درازی، ما پادشاهان روابط خوبی میان خود داشتیم، و تبریکات رد و بدل می کردیم. این روابط میان ما باید باقی بماند... تنها، چهار مین [3] سنگ لاجورد زیبا را بعنوان هدیه بسوی برادرم فرستادم، و نیز پنج جفت اسب را. هرگاه که زمانه خوب شد، همراه با پیک های خو هدیه های زیبای بسیاری را خواهم فرستاد، و هر آنچه را که برادرم آرزو دارد، می تواند نامه بنویسد...

ادامه نوشته

فصل سی و نهم - گرفتاری دردناک من

هنگامی که مشغول صحبت بودیم از دور صدای جیغ زنها بگوش رسید و آزیرو گفت اینها زنانی هستند که مورد بدرفتاری از طرف افسران هاتی قرار میگیرند و من هم نمی‌توانم ممانعت کنم زیرا هنوز به هاتی احتیاج دارم. من از این فرصت استفاده کردم و گفتم آزیرو دوستی و اتحاد با هاتی در آینده بر ضرر تو تمام خواهد شد و هاتی کشورهائی را که تو تصرف کرده‌ای از دستت خواهد گرفت و بهتر این است که تو از هاتی صرفنظر کنی و با فرعون مصر متحد شوی. اکنون هاتی در کشور میتانی مشغول جنگ است و بابل قوای خود را بسیج میکند زیرا میداند که با هاتی وارد جنگ خواهد شد و تو که متحد هاتی هستی بعد از این از بابل گندم دریافت نخواهی کرد و در آینده گرسنگی و قحطی مانند گرگ گرسنه در کشورهائی که به تصرف در آورده‌ای جا خواهد گرفت. ولی اگر با مصر متحد باشی هر قدر گندم بخواهی از فرعون دریافت خواهی نمود. آزیرو در جواب من گفت هاتی مردمی هستند که برای دشمنان خطرناک ولی برای دوستان مفیدند و اگر کسی با آنها دوست باشد ضرر نخواهد دید.من انکار نمی‌کنم که از رفتار هاتی راضی نیستم چون آنها در بعضی از بنادر سوریه که اینک جزو قلمرو کشورهای من است طوری رفتار مینمایند که گوئی این بنادر بآنها تعلق دارد. گفتم آزیرو آنها اکنون که با تو دوست هستند این بنادر را از خود میدانند تا چه رسد به روزی که با تو دشمن شوند.

ادامه نوشته

زیمریلیم

زیمریلیم پسر و وارث ایاخدونلیم بود اما مجبور شد به یمحاض، جایی که پدرش در طی یک کودتا توسط خدمتکاران خودش ترور شد، بگریزد. شهر ماری توسط شمشی-ادد یکم، شاه آشور اشغال گشت و او، پسر خودش یسمه-ادد را بر تخت پادشاهی ماری نشاند. خیلی زود پس از درگذشت شمشی-ادد یکم، زیمریلیم از تبعید بازگشت و در آن هنگام توانایی آن را داشت تا با کمک یَریملیم، پادشاه یمحاض، یسمه-ادد را از قدرت برکنار کند. زندگی شخصی زیمریلیم بوسیله لوحه هایی که در بایگانی دولتی ماری نگهداری می شدند، شناخته شده است. او با شیبتو، یک شاهزاده خانم اهل یمحاض (حلب و سرزمین های پیرامون آن) ازدواج کرد، و دانسته شده که دست کم از همسران مختلفش، هشت دختر داشته است. چند تن از دخترانش با پادشاهان شهرهای محلی ازدواج کردند، و دانسته شده که دو تن دیگر از آنها کاهن بانو گردیدند.

ادامه نوشته