حقه ی زشت!!!!

 

درودی دوباره به همه ی دوستان عزیزم که همیشه با پیام های گرمشون مهربونی و لطفشون رو به من نشون میدن

راستش نمیدونستم چه عنوانی برای این پست بزارم ولی اولین چیزی که به ذهنم رسید رو انتخاب کردم،زیاد حرف نمیزنم و میخوام سریع برم سراق موضوع پستم

چند روز پیش مادرم یه کتاب با این عنوان(گفتار نیک)خریده بود برام و چون میدونه که من از اینجور کتابا خوشم میاد بدون اینکه داخلشو نگاه کنه خریده بود

تصویر روی جلد کتاب هم کاملا با اسم کتاب مطابقت داره

یعنی هرکسی تا قبل از اینکه متن کتاب رو بخونه حتی ۱ درصد هم شک نمیکنه

که موضوع کتاب چیزی جز جملات کوتاه و......از زرتشت یا کوروش و یا بزرگان ایران باستان باشه

اما وقتی که فهرست این کتابو میبینید حتما شوکه میشید و تعجب میکنید

من دیگه توضیح بیشتری نمیدم از جلد و فهرست این کتاب عکسهایی گذاشتم

قضاوت با شما

c5fk57h35httj4wbkvut.jpg 

x7qyecytpixyxaxqxql.jpg 

 baqwqp11eusn9ej2s0a8.jpg

 

بدرود

 

 

واپسین سخنان کورش بزرگ

 

درود به همه ی دوستان عزیزم و ممنون از دیدگاهتون  چند وقتی به خاطر یه سری مسائل نبودم از همتون عذر میخوام این پست آخرین سخنان بزرگ مرد تاریخ کورش بزرگه امیدوارم شما هم لذت ببیرید

حال که مرگ من فرا رسیده است ایران را مقتدر ترین کشور آـسیا به دست شما میسپارم من به خاطر ندارم در هیچ جهادی برای عزت و سربلندی ایران زمین مغلوب شده باشم جمله ؟آرزوهایم برآورده شد و سیر زمان پیوسته به کام من بود ولی در تمام مراحل زندگی از شکست وضعف در هراس بودم و هیچ گاه مغرور نشدم خود پسندی را هرگز به خودم راه ندادم در پیروزی های بزرگ هیچگاه پای از دایره ی عتدال بیرون ننهادم و حتی شادمانی بی جهت نمودم حال که ؟آخرین لحظات زندگی را سپری میکنم خود را بسی خوشبخت و سعادتمند میدانم یرا فرزندانم همگی عاقل و نیرومند هستند  و وطنم ایران از هه جهت مقتدر و با شکوه است آیندگان از من و کشورم به نیکی یاد خواهند کرد آیا با چنین موفقیت هایی نباید با خیالی آسوده چشم از جهان فرو بندم

ای پسران عزیزم من هردوی شما را به خدا و سرزمینم را به شما میسپارم و از شما تقاضا دارم اگر میخواهید که رضای خاطر من را فراهم کنید دست اتحاد و یاری به یکدیگر دهید تا پیوسته روح و روان من از شما شاد باشد

 

هرگز پای از دایره ی درستی و خدمت بیرون نگذارید اگر کارهای شما پیوسته در راه عدالت و مهرورزی باشد دیری نمی انجامد که ارزش شما در میان مردم گسترش می یابد و قدرت شما روز به روز افزون تر می شود ولی اگر چنین نکنیدروز به روز ضعیف تر میشوید  و به پپایان حکومت خود نزدیک تر خواهید خواهید شد از تاریخ درس بگیرید و بر سرگذشت دیگران بیاندیشید در آیینه ی گذشتگان بسیار پدران و فرزندانی بودند که اتحاد و مهرورزی را از زندگی خود دور نکردند پس از آنها درس بگیرید همیشه از کسانی عبرت بگیرید که که در زندگی سرافراز بودند  و پای از راه عدالت ونیکی بیرون ننهادند

فرزندان من پس از مرگ بدنم را در طلا  و نقره ویا امثال آن نپوشانید زودترآن را در آغوش  خاک کشورم بسپارید زیرا که مهد همه نیکی ها ثروت ها و زیبایی هاست من عمر خویش را در یاری به مردم سپری نمودم نیکی به دیگران در من خوشدلی و آسایش فراهم می ساخت.که این امر برایم از همه لذتهای زندگی بالاتر بود.

 

اکنون حس می کنم که روحم آهسته آهسته از بدنم دور میشود بسیسبک شده ام این راهی است که شما نیز خواهید رفت اگر از میان شما کسی میخواهد دستم را لمس کند  و فروغ چشمانم را ببیند نزدیک شوید زیرا پس از مرگ راضی نخواهم بود

 

دور من گرد آیید حتی به شما فرزندانم اجازه نمیدهم که بدن  بی روحم را نظاره کنید و آه بکشید  پس از مرگ من همه مردم ایران را برای  شرکت در سر مزارم که پیکر بی جانم در آن خاک شده است فرا خوانید  و از همگی پذیرایی نمایید از هر شهری که آمدند  بگذارید با رسومات و فرهنگ خودشن مراسم را اجرا کنند زیرا با این کار روح من در سرای ابدی بس شادمان و سربلند می شود اینک برای آخرین بار می گویم که بهترین ضربتی که به دشمنان  میتوانید وارد کنید این است که....

http://www.cloob.com/public//public/user_data/album_photo/418/1251016-b.jpg

با دوستان خود با مدارا و نیکی رفتار کنید 

منم کوروش شهریار روشناییها

درود به همه ی دوستان عزیزم که لطف میکنید و پیگیر مطالب میشین و عذر از اینکه چند وقته به نظر ها رسیدگی نمیکنم و به رو زهم نشدم

اما این پست رو از کتاب منم کوروش شهریار روشنایی ها بر داشتم و امیدورام که شما هم مثل من ازش لذت ببرین

من پیام آور برگزیده ی اهورا وعدالتم

که جز آزادی

آواز دیگری نیاموخته ام

و جز آزادی

آواز دیگری نخواهم آموخت

پادشاه پارسیان و

کماندار آریاییان منم

که به بالین فرودستان شب زده شتافته ام

من شفا آ ور خستگان زمینم

که برای مهربانترین مردم خویش

شادمانی به ارمغان آورده ام

پس پیروز گران برازوند بدانند

کوروش هخامنش چه خواست چه گفت و چه کرد

و گفتم تا بر این سنگ سرد بنویسند جز آتش آزادی

هیچ چراغ روشنی بر این پهنه نخواهد پایید

و من پسر ماندانا

فرمان دادم

 

آرامگاه ابدی مرا

با عطر و علاقه و درفش آزادی بیارایند

زیرا به بخت شد شهسوار بزرگ

نزدیک است

زیرا مرگ زیباترین مونس مردمان 

 نزدیک است

و من خواهم مرد

پس ای امیران آینده

بدانید که شهسواران  و شهریاران میمیرند

اما شادمانی مردمان هرگز

خیلی چیزا دلم میخواست بعد از این پست  بگم اما از بس آزادی زیاده میترسم وبم فیلتر شه

بدرود

دستهایی که کمک میکنند مقدس تر از لبهایی که دعا میکنند(کوروش کبیر)

درود دوباره دوستای عزیزم

میخواستم توی پست بعدی که میزارم دوباره از زرتشت بنویسم اما...

 

 حدود دو ساعت پیش مدرسمون تعطیل شد جلوی مدرسه مون یه مغازه هستش که ساندویچ میفروشه رفتمو یه دونه خریدم منتظر سرویسم موندم ساندویچو تو کیفم گذاشتم و سرویس اومدو سوار شدم سر کوچمون پیاده شدم بارون خیلی شدیدی میومد فکر اینکه زود تر برسم تو خونه ی گرم و نرم لباسای خیسمو عوض کنم کمک میکرد قدمامو سریع تر بر دارم تو ماشین که بودم ساندویچو در آوردمو با لذت تمام میخوردم وسطای کوچه یهو یه خانومی رو دیدم پیرزن تقریبا ۶۰ یا ۷۰ ساله زیر بارون خیس آب شده بود از نگاهش به منو ساندویچم گرسنگیشو حدس زدم

با خودم گفتم ای کاش کوفتم میشد و لب بهش نمیزدم در هر خونه ای رو میزد که کمکش کنن انگار که همه ی مردم خواب بودن یکی داد میزد سرشو یکی فوش میداد

کاملا مچاله شده بود چادرش خیس آب از شرمندگی داشتم میمردم از لباسای پاره ی اونو از گرسنگیشو از بی سر پناهیش از اینکه من یه سقف داشتم که زیر بارون نمونم شرمم شد ای کاش این لحظه رو هیچ وقت با چشمام نمیدیم نمیدونستم چیکار میتونم براش انجام بدم اومدم خونه و تقریبا فراموش کردم که چی دیدمو چقدر ناراحت شدم 

 

چند لحظه بعد زنگ خونمونو زد همزمان با اون پدرمم برگشت من تو اتاق بودم که شنیدم بابام مدام داره به یکی خوش آمد میگه و تعارف میکنه که بیاد تو فکر کردم مهمون اومده سریع اومدم بیرون از اتاق که سلامش کنم وقتی نگاه کردم دیدم پدرم انگار که یکی از عزیزترین اقوامش اومده خانومو به خونه راهنمایی میکنه و اونو سر سفره نشوند وقتی اومد تو خونه نگاهم کرد  از شرمندگی نمیتونستم سرمو بلند کنم با وجود اینکه غذای مورد علاقمو داشتیم فقط قاشق رو تو ظرف میچرخوندم

منی که حتی به خودم اجازه نداده بودم که صد تومنه ناقابلم حتی بزارم کف دستش حالا با شرمندگی تمام در مقابل سنگینی نگاهش نشسته بودم (از حرفاش گریه ام گرفت شاید تا وقتی که رفت صد بیت شعری که من حتی درکشم برام سخت بود  بین حرفاش میگفت )

الان نیم ساعتی هست که رفته اما من هنوزم تو دنیای خودم به نگاهی که اون زن به من دوخته بود فکر میکنم من از خدا خواستم که به اون زن کمک کنه وپدرم بهش کمک کرد  اما

الان میفهمم مفهوم این جمله رو

((دستهایی که کمک میکنند مقدس تر ازلبهایی هستند که دعا میکنند.کوروش کبیر))

کوروش به من لبخند میزند!!!!!

درود دوباره هم وطنان عزیز من از سفر برگشتم و بعد از رسیدگی به یه سری کارها و رفتن به مسافرت

دوباره حالا میخوام دومین پست سال ۱۳۸۹ رو بزارم که مربوط به سفر میشه

امسال واسه چندمین بار با خونواده رفتیم شیراز ولی اولین بار بود که میخواستیم بریم پاسارگاد تو دفتر خاطراتم همه ی خاطرات مهم زندگیمو مینویسم این پست رو میخوام اختصاص بدم به قسمتی از دفتر خاطراتم که .....

ساعت تقریبا ۱۰ صبح بود که رسیدیم به پاسارگاد احساس عجیبی داشتم نمیدونم چرا ولی پاهام

میلرزید و بدنم سست شده بود انگار که نای حرکت کردن نداشتم از دور آرامگاه کوروش بزرگ رو دیدم

حتی توی اون فاصله هم با شکوه تر از اون چیزی بود که تو عکس ها دیده بودم خداییش با ابهت بود

وقتی از ماشین پیاده شدم انگار هیپنوتیزم شده بودم کاملا خیره شده بودم بهش از قبل تصمیم گرفته

بودم که وقتی مقابل قبر پدر همه ی ایرانیهاا قرار بگیرم سجده کنم اما فکر اینکه بخوام جلوی کلی

جمعیت این کارو بکنم برام سخت به نظر میرسید ولی با دیدن اون همه شکوه و عظمت از اینکه همچین

فکر پوچی رو به ذهنم راه داده بودم ناراحت شدم آخه مگه میشد کسی اون همه عظمت رو ببینه و دلش

نخواد که زانو بزنه؟؟؟؟

انگار آهن ر

با بود به شدت منو جذب میکرد ولی نمیدونم چرا اون فاصله ی کم اونقدر برام طولانی به نظر میرسید

اینقد تند تند میرفتم که چند بار نزدیک بود بیفتم رفتارم خیلی عجیب غریب شده بود هرچی نزدیک تر میشدم

احساس آرامش میکردم و کم کم اون حالت پریشونیم داشت از بین میرفت اینقدر آروم شده بودم که میخواستم

زمان برای همیشه وایسه

خدایا این قبرشه که دارم میبینم واینقدر حس خوبی دارم اگه خودش بود که.....

عینک آفتابی روی چشمم یه کمکی بود برای اینکه اشکامو از دید مردم پنهون کنم واقعا نمیدونم اشکام واسه چی

بود از خوشحالی این بود که مشغول زیارت  آرامگاه ابر مرد تاریخ ایران بودم یا از ناراحتیه این بود که فکر میکردم

بلاهایی داره به سر بچه های این ابر مرد میاد که توی کشور خودشون ریشو های ......جونشونو میگیرن که جوونای

این مملکت دارن تو خیابونا واسه بر گشتن به غرور دوبارشون بهایی به قیمت خون میدن

خلاصه به هر زحمتی بود خودمو متوقف کردم و جلوی درب ورودیش توی جمعیت خودمو پنهون کردم و به دور از

چشم نگهبونا از روی زنجیرها رد شدم و درست روبروی آرامگاه خم شدم  تو ذهنم وصیت نامه ش منشورش و

تمام چیزهایی که ازش میدونستم رو مرور کردم با تمام وجودم سجده کردم  خاکش رو بوسیدم و بلند شدم انگار که

یه نیروی فوق العاده گرفتم واقعا نمیتونم بیان کنم خوشم اومده بود بازم تکرار کردم کارمو و بلند شدم دوباره همون

احساس و واسه سومین بار هم باز  ادامه دادم میخواستم بازم ادامه بدم اینقدر اون حس رو دوست داشتم که

میخواستم سالها همونجا وایسمو سجده کنم  داشتم از شکوه مقبره لذت میبردم و سنگاشو میبوسیدم که نگهبونا

متوجه شدن و شروع کردن به سوت زدن خانوم بدو بیرون چیکار میکنی بدو زود باش

نمیخواستم بیام بیرون اما یکی از اونا دوباره شروع کرد مسخرشو در آوردین این چه کاریه بفرما بیرون خانوم

تا گلوم رسیده بود مرتیکه چی فکر کرده بود باخودش اینقدر انرژی گرفته بودم که خیلی راحت یخش کنم

گفتم _چیه ؟؟؟عجیبه ؟؟؟این کار مسخره ست؟؟؟آره؟؟؟اونکه اصلا انتظار نداشت جوابشو بدم گفت آره مسخره

ست.گفتم آره حق داری پیشونی مالیدن روی سنگ قبر عربا عجیب نیست زنجیر زدن و اینکه خودتونو تو گل

میندازین عجیب نیست اینکه جلوی خاک یه همچین مردی سجده کنی عجیبه؟؟؟یخ کرد و هیچی نگفت. همینکه

مردم رو راضی دیدم برام بس بود از روی زنجیر رد شدم و اومدم بیرون بازم میخواستم نگاش کنم ایندفعه احساس

کردم داره بهم لبخند میزنه عاشقتم شاهنشاه ایران زمین

  عاشقتم

عید نوروز مبارک

درود دوستان عزیزم هنوز چند دقیقه ای از سال نو گذشته و من از ته قلبم برای همه ی هم وطنانم

آرزوی  سلامتی شادابی محبت عشق صفا شور و نشاط شادابی و همه ی خوبیها رو دارم

مثل هرسال اونیکه لیاقت نداره واسه سال جدید اسم گذاشت

میخوام برای اولین بار یه بحث بذارم تو وبلاگ

چون چند روز عید مسافرتم و فکر نمیکنم بتونم آپ بذارم همین الان موضوع بحث رو اعلام میکنم

اینکه اگه حق انتخاب اسم سال با شما میبود واسه سال ۱۳۸۹ خورشیدی چه اسمی انتخاب

میکردین؟؟؟؟؟

خودم هنوز بهش فکر نکردم ولی احتمالا چون از همین الان احساس خوبی نسبت به امسال دارم

اسمشو میذاشتم

سال کوروش کبیر

درود به روان پاک شاهنشاه ایرانی

البته لزومی نداره که شما هم چون اینجا یه وب درمورد تاریخه یه اسم تاریخی انتخاب

کنید هرچی که نظر خودتونه انتخاب کنید و در پست بعدی قشنگترین اسم رو یا نظر

رو مینویسیم دوستتون دارم

بای

 

 

 

زرتشت و زرتشتی گری5

بازم درود دوستان عزیزم سر انجام این افتخار نصیبم شد که.....

 در مدت زمان کوتاهی دوباره به روز بشم با دیدگاهتون منو یاری کنید

 

در دوره ی باستان زرتشت را میتوان نخستین کسی دانست که فرضیه ی دموکراسی و اختیار آدمی را

زمزمه کرده است (گاتها هات۴۳ بند ۱۵)در گاتها آمده است...

(اینک گوش فرا دارید وسخنان مرا بشنوید ای کسانی که برای شنیدن به اینجا آمده اید مرد و زن باید خود

اینچنین با رایزنی خویش و اندیشه را خود را برگزینید و این است آموزشهایم )پیام آور ایرانی نه یک اصلاح

طلب کشاورزی(با تمامی تعلیمات وتشویقاتی که در این مورد دارد)نه یک پیامبر ساده که فقط ابلاغ خبر

کند نه یک مقنن وقانون گذار و نه یک مبلغ متعصب بود که بابایدها و نبایدهایش به اخلاق علمی بپردازد

اوبه ژرفا مینگریست در نظام فکری او بشر از یک هویت درست و اصیل تاریخی برخوردار بود

زرتشت پیروان خودرا در جامعه ای نا امن و سرشار از موهوم پرستی وخرافات مداری به سه دسته

تقسیم میکند

۱ـ کسانی که تعالیم او را فرا میگرفتند (خئتو)

۲ـ کسانی که از عوام بودند (ورزن)

۳ـ کسانیکه از عوام ترین ها بودند (ائیریدمند)

سپسپیام آور دست به کار میشود و تعالیمش را در قالب تمثیل ها و سروده ها ارائه میدهد  اما باتمام

این کوشش ها دستاوردهای اخلاقی وی در طول اعصار متمادی تاریخ دستخوش تغییراتی فاحش قرار میگیرد

 

زرتشت و زرتشتی گری4

درود بر هم میهنان عزیزم

بازم ببخشید این دفعه اگه دیده باشید واسه وبم یه مشکلی پیش اومده بود که مجبور شدم یه تغییراتی

ایجاد کنم خوشحال میشم مثل همیشه با نظرهای گرمتون منو یاری بدید

 

مفاهیمی که زرتشت در طول سالهای عمرش بیان کرده در غالب سرودهایی است که به آن ها گاتها

میگویند

هربند از گاتها یک دستورالعمل است. زرتشت از اهورا مزدا سوالاتی میپرسد تا توحیدش را صلابت

بیشتری بدهد

وی در مقابل پیروان خویش احساس مسولیت میکندوبارها بر اهورامزدا تاکید میکند و از او جواب میخواهد

که آیا راستکاران به رستگاری خواهند رسید

پیام آور در هر بندی از سروده هایش نگرش و جهان بینی اش را در مورد گیتی و محیط و طبیعت بیا میکند

دیدگاهی که جدید وتازه است و کسی چنان نگفته ونسروده

نظریه ی زرتشت بازگشت به اصالت وجود بود چیزی که شاید امانیست ها(انسان گرایان) وپیروان نظریه

ی اصالت وجود در اروپا از آن استفاده ی فکری کردند و لذت طلبی و توجه خود را در مقابل زهد گرایی و فرا

فکنی بودایی و مسیحی سر منشا زندگی خویش قرار دادن در گاتها دنیا دنیای واقعیت هاست و خبری از

مدینه ی فاضله ی افلاطونیا فارابی نیست

هدف از این سروده ها این بوده که باید بدی را با سلاح راستی ضعیف و ناتوان ساخت واتوپیای(نمیدونم

این یعنی چی اگه شما فهمیدین به منم بگین)ناملموس را بر طبق منش انسان و سرور دانا(خدای نیکی

ها) بنا کرد یعنی شهری کاملا زمینی ودرور از دسترس مردمی که از آن اسطوره و افسانه بسازند

 بهشتی که مرگ کلید ورود به آن نیست بلکه کاملا میتواند خویش را در آن بهشت احضار کند

 

ایران باستان

این سخن نیک زرتشت پیامی که فلسفه نیست پند و اندرز نیست گفت و گو از

بهشت ودوزخ محض نیست در قهر و غضب و مهربانی نیست بلکه زندگی هست کار

هست آزادی بشر در مقام اختیار هست مسولیت فردی هست زندگی خوش دنیایی

در سایه ی نظام مردمی و ملی هست

زرتشت و زرتشتی گری3

درود به همه ی دوستی خوبم ببخشیییییییییییییییییییییید از اینکه باز من دیر به روز شدم بهونه

نمیارم و با نهایته صداقت میگم که تنبلی کردم

در هر حال ببخشید و اینک ادامه ی ماجرا

شاه ایرانی مانند دیگر شاگردان زرتشت مجبور شد لباس عامی را بپوشدو در برابر فرزانگی پیام آور سر

کرنش فرود آورد

 آنگاه گشتاسب به دستور استاد خویش زمین را شخم میزند به طوری که شادی ژرفی

به او دست میدهد که استاد دلیل آنرا لذت کار و کوشش بیان میدارد

چنگر چاگا مرد دانای هندی در کلاس زرتشت حضور داشت استاد دانه ی گندمی را در مقابل چشمان

جویای حقیقت شاگردان بر خاک پست و خشک می اندازد ومیگوید اینست فلسفه ی اهورایی من که به

شما عرضه میکنم اما در آنجا هیچ کس به جز همان فرزانه ی هندی متوجه راز خلقت نهفته در بذر نشد

او با شعف بسیار و آفرین گویان به سمت سرزمین اش حرکت کرد تا پیغام عارف بزرگ را بین مردمان

پراکنده کند زرتشت مجبور میشود در برابر سوال های بسیار جاماسب پاسخ دهد که هرکس به اندازه ی

فهم و شعور خود میتواند از راز خلقت این گندم بهره مند گردد آن بستگی دارد به سه الگوی پندار نیک

گفتار نیک و کردار نیک که تا چه اندازه فرد با پیروی از این لوح بتواند بپروراند

آنگاه درباره ی اصالت محض آدم سخن میگوید او که با ریاضت و رنج بی مورد مخالف بود بر خلاف بودائیان

بهره برداری از لذات دنیوی را حق مسلم هر انسان به شمار می آورد البته تا جایی که این بهره مندی

موجب غصب حقوق دیگران نشود

خداوند شادی نعمت برکت و برخورداری از آنرا برای آدمی مقرر داشته است

از زرتشت تا زرتشتی گری2

درود دوباره به همه ی دوستای آریاییه گلم

از این که این بارم دیر شد از همه عذر میخوام ولی این دفعه دیگه من بی تقصیر   بودم بلاگفا مشکل داشت.

وحالا ادامه ی..............

هنگامی که بیست ساله شد و تازه میخواست جوانی کند قحطی و جنگ از راه رسید و او را باز به اعماق تفکر فرو برد تا جایی که به مدت ده سال دیگر در اندیشه ی خلقت جهان بود

و در تاریکی محض و در طبیعت با سنگ ها و بیابان ونیز با خودش به مباحثه و مجادله بر میخیزد که ناگهان صدایی را می شنود از ما بپرس آنچه را که میخواهی بپرسی پس زرتشت پرسیدچه کسی زمین را آفریده است ؟ چه کسی آسمان را؟ چه کسی آب را روان کرده است و چه کسی درختان را برافراشته است؟

زرتشت که از منش نیک به خداوندگار یگانه(اهورامزدا)میرسد دیگر بار از او میپرسد ((این از تو میپرسم اهورا مزدا چگونه تورا نماز برم.))

زرتشت پیش از بعثت اش لقب اتربان و زئوتر را گرفت پس میتوان فهمید که او قبل از وحی هور مزد یک روحانی بوده است نه یک فرد عامی یعنی کاملا از بذر اولیه ی منطق برخوردار بوده است که بعدها توانست آن را در سایه ی یکتا پرستی به شکوفایی برساند. درست در نقطه ی مقابل پیامبران صاحب شریعت دیگر که از عوام بودند

اولین کسانی که به آیین سراسر پاکی اش روی آوردند (مدیوماه)(جاماسب)(گشتاسب)(فرشوشتر)وآتوسا(همسر گشتاسب)بودند.در نتیجه بر خلاف نظر برخی از مورخین زرتشت پذیرفتن مرامش را به گشتاسب اجبار نکرد.

بار اولی که او به دربار رفت اندکی از ناکامی تبلیغ اش در برابر سنگ پراکنی و کج خلقی مردم باختر می گذشت وبه خاطر جسارت و بی اعتنایی اش به تکبر شخص شاه با ترشرویی از طرف وی روبرو می شود که بعدها به اصرار جاماسب وزیر گشتاسب شاه به نزد زرتشت آنهم در آتشکده ای بیرون از شهر می رود

ادامه داره.........

از زرتشت تا زرتشتی گری

درود بر دوستان عزیزم از این که دیر به دیر به روز میکنم از همگی عذر میخوام

مدرسه و درسو امتحانو......خلاصه به بزرگی خودتون ببخشید یه کتاب خیلی جالب به اسم اندیشه های زرتشت گرفتم که میخوام چند تا پست رو به متون جالب این کتاب اختصاص بدم

 

اشو زرتشت پیامبر ایرانی بنابر متون متاخر زرتشتیان در خرداد روز روز

ششم از ماه فروردین زاده شد

نام مادرش دوغدو یا دغدوا به معنی دوشنده ی شیر و پدرش پوروشسب

بود.نام خانوادگی زرتشت سپیتمان از خاندان هیچت اسپ

در منابع زرتشتی آمده است هنگامی که وی زاده شد لبخند گشاده ای بر

لب داشت. در فروردین یشت نوشته شده

((از زادن و بالیدنش

آبها و گیاهان شکفتند

از زادن و بالیدنش

همه ی آفریدگان افزاینده ی جهان

با آواز بلند و فریاد شادی گفتند

 خوشا به حال ما که پیشوایی

 چون زرتشت سپیتمان زاده شد ))

اشاره به این خنده ی زرتشت در دینکرت و زات سپرم آمده و حتی مورخان

یونان باستان نیز این موضوع را نوشته اند

زرتشت دوران کودکی و نوجوانی خویش را در کمال صحت و سلامت طی

می کند از سلوک وی داستانهای خارق العاده ای در زراتشت نامه اثر بهرام

پژدو آمده است

هنوز از عمرش بیش از ۱۵ سال نگذشته بود که در صدد بر آمد به منظور

کشف حقیقت در کوه سبلان معتکف شود

او عمیقا درباره ی اسرار طبیعت و جهان اندیشید و پس از چند سال تامل

راه حل کلیدی مسائل و مشکلات زندگی را پیدا کرد

واسه این که پست طولانی نشه تا همین جا کافیه بقیشو سعی میکنم زودتر بنویسم

دیروز تو مدرسه ساعت آخر دبیرمون نیومده بودمن و یکی از دوستام که هر دومون خیلی با تاریخ دوستیم و از اخبار سیاسی هم سعی میکنیم عقب نمونیم داشتیم با هم حرف میزدیم که بحثمون به سیاست کشید و صدامون بالا رفت و هر دو شاکی از اوضاع امروز ایران بودیم و این که بخوایم جلوی بچه های دیگه کنترل شده حرف بزنیم خیلی سخت بود

آخه هم کلاسیهایهای ما به سه دسته تقسیم میشن

 دسته ی اول مذهبی خرافاتی که دینشون بر گرفته از دین خونواده است  (به قول خودشون با ایمون)

دسته ی دوم فقط ادعای مذهب میکنن و در عمل هیچی(به قول خودشون با تعصب)

دسته ی سوم که تعدادشون خیلی کمه از جمله خودم دین خونوادگی رو نپذیرفتیم و مشغول تحقیق برای یافتن بهترین دین هستیم و تعصبات پوچ رو کنار گذاشتیم

وادامه ی ماجرا

صدامون که بلند تر شد چند نفر از دو دسته ی دیگه وارد بحثمون شدن و اول چپ چپ مارو نگاه کردن یه خورده با همدیگه در گوشی حرف زدن و در مقابل ما جبهه گرفتن  حرفاشون خیلی جالبه (در واقع وحشتناک)

اوناــــشما اسلامو قبول ندارین؟

ماـــ فعلا مشغول تحقیق هستیم نه اینکه کلا قبول نداشته باشیم فقط خرافاتی که بهش اضافه کردن رو نمیپذیریم قبول کردن بعضی حرفایی که زده میشه از زبون اسلام واقعا برامون مشکله چون با منطق جور درنمیاد البته میشه گفت داریم کلا به این نتیجه میرسیم که دینمون رو تغییر بدیم فعلا نظرمون به زرتشت جلب شده وداریم راجع بهش تحقیق میکنیم

اوناـــ(استغفرالله)دونفرشون رفتن و گفتن اگه میدونستیم تو این کلاس کافر نجس هم هست هیچوقت پامونواینجا نمیذاشتیم

من ـــ عذر میخوام چرا؟

اوناـــ اسلام دین خداست کسی که اسلام رو قبول نداره پس خدا رو هم قبول نداره و کسی هم که خدا رو قبول نداره از سگ نجس تره

دوستم ـــ ببین عزیزم ما فقط داریم بحث میکنیم قرار نیست به هم توهین کنیم نظرات شما برای ما ارزشمند اصلا شاید شما بتونید ما رو به اسلام برگردونید این برخوردا فکر نمیکنم شایسته باشه درسته؟

یکی از اونا ــــ درسته موافقم خوب شما مشکلتون با دولت چیه اصلا به ما چه ربطی داره که کی کشورو اداره میکنه مهم اینه که شما ایمانتونو حفظ کنید

من ـــببین مشکله شما همینجاست چرا به ما ربطی نداره مگه اونایی که کشورو اداره میکنن واسه کی دارن اینکارو میکنن واسه مردمه دیگه.ماهم جزء همین مردم هستیم پس به ما مربوط میشه اما حالا بهتره که راجع به دین بحث کنیم نه سیاست موافقید؟

اوناـــ باشه

وخلاصه بحث ما به همین صورت ادامه داشت ومن و دوستم تک تک اونا رو به جایی رسوندیم که حرفی برای گفتن نداشتن  اما جالب اینجاست که بازم میخواستن با اطلاعات کمی که داشتن اسلام رو به ما تحمیل کنن این بحث به ما ثابت کرد که اکثریت دانش آموزهای کلاس ما فقط دارن دنباله ی دین خونوادگیشون رو میگیرن و هیچ کدوم از اونها سعی نکرده که بود حتی راجع به قرآن چیزایی بدونه تو کلاس ما ۳ نفر هستن که در حدود ۵تا ۶ بار قرآن رو کامل خوندن

اما حتی اونها هم فقط متن عربی رو خوندن ودر مقابل سوال های ما فقط میگفتن اگه قرآن گفته پس حقیقت داره ولی حاضر نشدن واسه یک دقیقه هم که شده تعصباتشون رو کنار بزارن و منطقی فکر کنن

واقعا جای تاسف داشت امیدوارم که فقط تو کلاس ما دانش آموزها اینجوری باشن

ویه مسئله ی دیگه اینکه چندتا از بچه ها حتی نمیدونستن که قدمت ایران چند ساله یا تخت جمشید مربوط به چه دوره اییه یا اینکه زرتشت اسم پیامبر این دینه یا اینکه اصلا زرتشت یه شخص بوده فقط میدونستن که دینی هم با نام زرتشت وجود داره 

ویه نکته ی بسیار وحشتناک یکی از هم کلاسیهام که همین عید سال پیش شیراز بود اطلاع نداشت که تخت جمشید کجاست 

چرا همه ی مردم میدونن که مرقد امام رضا مشهد ولی نمیدونن که تخت جمشید تو شیراز ؟ واقعا دونستنش اینقدر سخته

البته وقتی روز عید نوروز مشهدو نشون میدن انتظاری بیشتر از این نمیشه داشت

منتظر دیدگاه های شما عزیزان هستم 

شعری در وصف وضعیت ایران

دیر گاهی شد که از دور سپهر سرد  مهر

                                                               ماند ماهت در محاق و اخترت در انکسار

نه  فریدونی  که  پردازد  به   دفع   اجنبی

                                                               کاوه ای نه،تا بر افرازد به پیشت کاوه سار 

اسپهان را کاوه ای ،نه پارس را کیخسروی

                                                                سیستان را رستمی،نه بلخ را اسفندیار

نه  یکی  پرویز  آسا، شهربند  و  شهرگیر

                                                              نه یکی بهرام سان در رامش و سورو شکار

تکیه زد  بر  بار گاه  عدل  کسرا، دیو ظلم

                                                              تیشه زد   بر   پایگاه   جاه  دارا ،  ما هیا ر

میهن زرتشت را شد ترک وتازی  پاسبان

                                                            مسکن جاماسب را شد گرگ و روبه پاسدار

ترک و تازی،ترکتاز عرصه ی میدان شدند

                                                           جای مل ،پاشیده خون و جای گل،روییده خار

گشت ایران،جایگاه بزم و رزم  این  و  آن    

                                                           بزم  های  ننگ  خیز  و ، رزم  های  ننگ   بار

باز هم سر افکندگی

        

 

                 میرسد   آوای  تاریخم    به گوش          کای مدبر جامه ی عبرت بپوش

                 روزگاری      پرتو      علم  و  هنر          در جهان تابید     از این بوم و بر

                روزگاری    آفتابی    بوده       ایم          هر سوالی را جوابی   بوده ایم

                گرچه اکنون خسته و فرسوده ایم         روزگاری      عرش را    پیوده ایم 

بوده ایم بوده ایم بوده ایم فقط و فقط بوده ایم امروز چه هستیم و قتی امروز در سازمان ملل اکثریت

نماینده ها به افتخار رئیس جمهور عزیزمون صندلی ها رو ترک کردن بایدم پناه بیاریم به این بوده ایم ها

وقتی همه ی نماینده ها نه فقط با دستاشون با چشماشونم اوباما رو تشویق میکردن مردم ما منتظر

سخنرانیه نماینده ی قاتلشون بودن که با تشویق های پی در پی حضار!!!!!!!! روی کشورمون سفید شد و ما

هرجا بریم با افتخار میتونیم بگیم( آره داداش من ایرانیم!!!!!!!!!!!!!)

 

 

 

خدایا غرور کشورمون رو به ما بر گردون

 درود بر همه ی دوستان خوب قرار بود که پست بعدی رو اختصاص بدم به ادامه ی ورود آریایی ها به ایران  حتما این کارو میکنم اما فکر کردم بهتره که یکمی هم از ایران امروزی وافتخارات ما ایرانی ها بنویسم که معنای کامل این است سرزمین ایران مشخص بشه چند وقت پیش یه فیلم دستم رسید(بلوتوث) خیلی خوشحال شدم که بلاخره مردم به فکر افتادن که استفاده های مفید هم از بلوتوث بکنن و خوشحال تر شدم از این که این فیلم به دست منم رسید راجع به ایرانیانی بود که خارج از کشور تونستن خودشون رو مطرح کنن و به شغل ها قابل توجهی دست پیدا کنن توصیه میکنم بخونید

۱ـ پروفسور بیژن داوری (معاون ارشد بزرگترین شرکت سخت افزار کامپیوتر در جهان)

۲ـ بیژن پاکزاد (بزرگترین تولید کننده وطراح لباس در جهان)

۳ـ حسین اسلامبولچی(رئیس شرکت مخابرات آمریکا)

۴ـ فرزاد ناظم(مدیر فنی سایت یاهو)

۵ ـ امید کردستانی (مدیر ارشد سایت گوگل)

۶ـ پروفسور مجید سمیعی(رئیس جراحان مغز جهان در آلمان)

۷ـ خانوم کریستسانا امامپور(رئیس بخش خبری  سی ان ان در آمریکا)

۸ـ پروفسور محمد جمشیدی(مدیر برنامه های داخلی ایستگاه فضایی ناسا)

۹ـ صبا ولد خانی (برنده ی جایزه ی جوان ترین کاشف جهان)

۱۰ـ نادر مدانلو( رئیس اولین شرکت خصوصی پرتاب ماهواره در آمریکا)

۱۱ـانوشه انصاری(رئیس موسسه ی تکنولوژی تل کام)

۱۲ـخانوم ماریا خرسند(رئیس شرکت اریکسون)

نگاهی به اولین اشاره ی تاریخ به ایران

درود به دوست های خوبم عذر میخوام از این که دیر به دیر به روز میشم مطلبی که توی این پست میزارم برگرفته از کتاب (از زبان داریوش)که نویسنده اش خانومی آلمانیه به نام (هاید ماری کخ)توصیه میکنم که این کتاب رو بخونیداین متن مربوط میشه به فصل اولش

هنوز خاستگاه اصلی ایرانیان روشن نشده است ایرانیان کوج نشینان هندی و اروپایی{؟}سوارکاری بودند که از شمال در راستای دریای خزر به جنوب پیشروی کردند  نخستین اشاره ای که در تاریخ به ایرانیان شده اشاره ی سلمنصر سوم و به سال ۸۴۳ پ.م.است .

او از قوم تا آن زمان ناشناخته ای یاد میکند که خود را پارسه می نامند و در کرانه ی باختری دریاچه ی ارومیه میزیستند پارسه نام باستانی فارس وبعد ها نام کشور و نام پایتخت ایرانی هاست که اروپاییان آن را به روایت یونانیان (پرسپولیس) یا(پارسیان شهر) میخوانند  این نام هنوز در قالب استان فارس  به حیات خود ادامه میدهد

ظاهرا زندگی پارس ها در کنار دریاچه ی ارومیه با دشواری همراه بوده است آنها از هر سو زیر فشار بودند از سوی اورارتوها در شمال غرب واز سوی مادها در شرق وجنوب یعنی خویشاوندانی که مقدم بر آنها از شمال به جنوب کوچ کرده بودند

پایتخت مادها اکباتان یا همدان امروزی بود .

با این همه بیشترین فشار را پارس ها از ناحیه ی غرب و از سوی آشوری ها تحمل میکردند آشور ها مصمم بودند تا همه ی اقوام همسایه را تحت سلطه ی خود قرار دهند

پارس ها برای رهایی از این فشار کم کم به سمت جنوب وبه سوی عیلام وپایتختش شوش سرازیر شدند

پست بعدی رو سعی میکنم سریع تر بزارم منتظر نظر های گرمتون وهم چنین انتقاد یا پیشنهاداتتون هستم

داریوش بزرگ

دروووود

امروز براتون بخشی از اعتقادات داریوش رو نوشتم که توی کتیبه ی خودش یعنی بیستون واقع در شهر من آورده

به خواست اهورا مزدا من چنینم که راستی را دوست دارم واز دروغ روی گردانم .

دوست ندارم که ناتوانی از حق کشی در رنج باشد .همچنین دوستندارم که به حقوق توانا به سبب کارهای نا توان آسیب ببیند

آچه را که درست است من آن را دوست دارم من دوست برده ی دروغ نیستم. من بد خشم نیستم. حتی وقتی خشم مرا برمی انگیزانند آن را فرو می نشانم. من سخت بر هوس خود فرمانروا هستم.

 

این بخش هم در کتیبه ی آرامگاه داریوش در نقش رستم واقع در شیراز  در این نوشته اون مستقیما مردم رو مخاطب قرار داده

تو ای بنده!نیک بدان که هستی تواناییهایت کدام و رفتارت چگونه است

نپندار که زمزمه های پنهانی ودر گوشی بهترین سخن است

بیشتر به آنی گوش فرادار که بی پرده می شنوی  تو ای بنده!بهترین کار را از توانمندان ندان بیش تر به چیزی بنگر که از نا توانان سرمیزند

شاید فکر کنید که هر پادشاهی میتونسته هر چیزی که بخواد دستور بده براش بنویسن اما یه جواب برای شما دارم باید بدونید که اگر چه این مطالب به عمد برای آگاهی نسل های بعد آمده است اما لوح های دیوانی که در تخت جمشید و مکان های دیگه پیدا شده (هخامنشیان گزارش کارهای خود  و خرید فروش  های مهم وغیر مهم واز این جمله مسائل رو در این لوح های دیوانی که گلی هم بودند به ثبت می رسوندند متاسفانه کتابهایی که ماداشتیم وکتابخونه های بزرگمون توی حمله ی اعراب  اسکندر ومغول ها از بین رفتند بنابر این لوح های دیوانی خیلی برای باستانشناسها بارزش هستند ) نشون می ده که همه ی این مطالب صحت دارند وشیوه ی حکومتی داریوش به همین سبکی بوده که خودش تو کتیبه هاش  میگه

 

برای من باعث افتخار که در کشوری زندگی میکنم که زمانی فرمانروایانی مثل کوروش وداریوش داشته  منتظر دیدگاه های شما هستم

ندای عزیز بدرود

درود بر همه ی شهیدان راه آزادی

هرچه کردم نتوانستم مرگ ندا را ببینم وسکوت کنم

جوانان دلیر ایران که بار دیگر شجاعت خود را به رخ جهان کشیدند را غرق در خون درخیابان ها ببینم وسکوت کنم

به خدا قلبم دارد از جا کنده می شود

به خدا شبها چهره ی ندا را میبینم وواز خواب می پرم

خوشا به حالت ندا  کاش دست مرا هم می گرفتی وبا خودت میبردی تا این قدر غصه نمی خوردم

انسان یک بار به دنیا می آید ویک بار هم میمیرد  خوشا به حال آنان که با افتخار میمیرند

شیر دخترها وشیر مردها ی ایرانی که حاضرید برای آزادی جان بدهید  به خدا ایران و ایرانی هرچه نداشته باشد اما جوانانی دارد که جهان از شجاعتشان انگشت به دهن مانده

درود برشما که به هر نحوی که شده مخالفت خود را اعلام می کنید

  ولعنت بر آن روزی که ننگ دروغ گویی بر پیشانی ایرانیان نقش بست

 

درود بر دوستان خوب از نظر های شما سپاس گذارم و به خاطر تاخیرم عذر می خواهم که به دلیل خرابی کامپیوترم بود

 

شود مردمی کیش و آیین ما          نگیرد خرد خرده بر دین ما

بیاریم آن آب رفته به جوی            مگر زان بیابیم باز آبروی

 دود به همه ی دوستای خوب بازدید کننده دراین قسمت یکی دیگه از افتخارات ما ایرانیها که ثابت هم شده رو براتون آوردم که اگر چه کوتاهه ولی ارزش خوندن رو داره 

پلونیوس یکی از مورخ های یونانی بوده که تقریبا یک قرن قبل از میلاد به ایران اومده

ایشون راجع به ایران  گفته زمانی که من به ایران سفر کردم دانشمندای ایرونی مشغول محاسبه ی شعاع کره ی زمین بودند

 در حالی که در یونان در همون دوره از زمان اعتقاد داشتند که زمین مسطحه 

خوشحال می شم نظر بدید

درسته که محمود غزنوی انسان دانشمند وعاقلی بوده اما اون عقیده داشته که خوندن ریاضی کار درستی نیست !!!!!!

 اون گفته که سر وکار داشتن با ریاضی چون همه ی فرمولهاش بر اساس منطقه باعث می شه که فردی که اون رو میخونه فکر کنه که دین هم باید همین طور باشه

 و هر چه که در دین است باید بر اساس منطق با شه و وقتی که متوجه بشه که که دین این طوری نیست کافر میشه

 بنابراین ریاضی رو نباید خوند !!!!!!!

نظر شما راجع به این نوشته چیه ؟

خوشحال می شم نظرات شما عزیزان رو راجع به این  موضوع بدونم

چرا مدارک تاریخی ما امروز در دست ما نیست؟

درود

چرا مدارک تاریخی تاریخی ما ازبین رفتن دلیلش روشنه وقتی که به ایران حمله شد همراه بود با کشتار وقتل وغارت

شهری نبود که دو یا سه بار تصرف نشده باشد  من برای نمونه دوشهر رو نام میبرم  یکی سیستانه

آنچه که در این باره می گویم منشا آن تاریخ سیستان است که متاسفانه مولف آن معلوم نیست ولی در حدود ۴۰۰ هجری قمری نوشته شده است

 وقتی که وقتیکه خواستند سیستان را بگیرنددر جلو دروازه ی شهر میدانی بود تپه ای از کشته ها روی هم گذاشته بودند فرمانده ی فاتح روی تپه ی کشتگان ایستاد وگفت

(فرمانروای شهر را بیاورید ) پیرمردی را با لباس سفید آوردند پیرمرد پس از این که چهره ی او را با کشتگان میبیند  فریاد برآورده میگوید وای این همان اهریمن است  

در همین کتاب تاریخ سیستان ذکر شده است با این که همه جا را غم واندوه فرا گرفته بود یک نفر ندا سرداد  با همه ی غم واندوه چون نوروز است باید شادی کنید

یکی دیگر از شهر هایی که نام می برم خوارزم است  قتیبه آنجا را فتح کرده بود

 روز سوم که خوارزم را گرفته بود در جلو دروازه ی شهر که میدان وسیعی بود برای مردم صحبت می کرد 

 از جمله می گفت ۴هزار نفر از فاضلان خارزم را بیاورند مردم فکر می کردند (مانند آنچه که چنگیز وتیموربعدها کردند )میخواهند که آنهارا تبعید کنند

خوارزم مگر چقدر جمعیت داشت که او چهار هزار نفر از آنهارا بخواهد او دستورداد که هزار نفر در سمت راست هزار نفر در سمت چپ هزار نفر در پیش وهزار نفر در پشت او گردن بزنند

 واز آن زمان دستور داد که از خوارزمیان هرکس به زبان فارسی حرف بزند سر اورا بزنند

دیگر از آن زمان خوارزمیان فارسی صحبت نمی کردند  از این جهت به آنها عجم می گفتند  چون عجم به معنی گنگ است آنها چون از گفت وگو باز ماندند پس از چند سالی زبان خود را فراموش کردند 

واز زبان خوارزمی که گستره ای بزرگ داشت بجز وازه هایی بجا نماند در صورتی که زبان زنده ای بود که اندوهی مردم با آن گفتند ومی نوشتند 

یکی از دلا ئل از میان رفتن اسناد ونوشته ها این قتل ها وغارتها بود  

 

در پست بعدی دنباله ی همین موضوع البته کمی متفاوت تر را خواهید دید

با نظر هایتان مرا یاری کنید  

 

اگه خودتون رو ایرونی با تعصب می دونید ومی خواین از طرز فکر واقعی اجدادتون باخبر شید پس بخونید

درو د به یاران آریایی

قبل از این که برم سر اصل مطلب باید بگم که این مطلب بر گرفته از کتاب دانش در ایران با ستان وتاثیر آن بر جهان  ونوشته ی استاد پرویز شهریاریه

و اما...

بسیاری از دانشمندان هستند موقعی که صحبت می کنند میگویند آیا قبل از اسلام  فارابی داشته ایم  

 ابن سینا داشته ایم واگر داشته ایم کتابهای انها چه شده

یکی از این فرزانگان در ره آورد نوشته ای دارد وباین نکته اشاره می کند و می گوید

 نمی بینم اقلیدس داشته باشیم   یا نمونه ایرانی اپولونیوس که توانست هندسه را بجایی برساند کیست؟

او حتی شک کرده که در ایران  علم ودانش وجود داشته باشد 

 برای آنکه واقعا پی ببریم در ایران علم چگونه بوده است  من مطلبی را که در این کتاب نوشته شده برای شما می نویسم تا روشن بشه که ما قبل از اسلام چه دانش گسترده ای داشتیم

یکی از افتخارات ما ایرانیا اینه که از زمانی که تاریخ رو میشناسیم نیا کان ما با سال وماه( خورشیدی) کارمی کردند

در ایران دقیق ترین سال وماه خورشیدی مورد استفاده بوده برای نمونه خیام به اعتراف خودش از منابع قدیمی تر استفاده کرده وگاهشماری جلالی رو ساخته

خیام اسمی نمی بره اما این منابع قدیمی تر چی میتونن باشن ؟

در قدیم تر زیج ها وجدولهایی بوده  که هیچ کدام خیلی دقیق نیست  ولی آنچه که خیام تنظیم کرده آنچنان دقیق است که ۲۰۰ سال پس از او که تقویم گریگوری پیدا شد از آنهم دقیق تر است

یعنی در گاهشماری جلالی هر ده هزار سال دوروز  در آن اشتباه رخ میدهد در حالیکه در تقویم گریگوری که الان مورد استفاده ی دنیاست وسال میلادی بر پایه ی آن شناخته شده  در هر ده هزار سال سه روز اشتباه می شود

این گاه شماری جلالی به اعتراف خیام بر پایه ای بوده که در زمان ساسانیان زیج شهریار بر پایه ی آن ساخته شده  والان ما نشانی از زیج شهریار در دست نداریم

تنها ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه از آن یاد می کند  ودو جمله از آن نقل می کند پس زیج شهریار باید در اختیار ابوریحان بیرونی بوده باشد(زیج به معنی جدول است)ولی اکنون در اختیار مانیست

دوستان خوبم خیلی دیر وقت شده و خوابم میاد فعلا این رو بخونید توپست بعدی که احتمالا فردا شبه براتون میگم که چرا اینها الان در اختیار ما نیستند

 

 

 

ایران باستان یا ایالات متحده ی امریکا

بر خلاف رهبران کشور های باستانی دیگر که فقط بر منطقه ی خود حکومت می کردند و فرمانروای ملتی با زبان ومیراث فرهنگی مشترک بودند

 شاهنشاهان ایران باستان فرمانروایانی متکی بر وفاداری مردم بودند وبر سرنوشت اقوام و ملل جداگانه تسلط داشتند

 اقوامی که هریک میراث قومی زبان آداب ورسوم اعتقادات دینی خاص خود را داشتند

 از انجا که ایران از مجموعه ی اقوام ملل وکارگران خارجی ای تشکیل میشد که همگی برای یک هدف کار می کردند آغوش ایران برای اندیشه های بیگانه و نو باز تر از کشور های دیگر بود

 از این لحاظ ایران بیشتر شبیه ایالات متحده ی آمریکای امروزی بود که قدرت آن تاحد زیادی از تنوع فرهنگی آن سرچشمه می گیرد

آیا یونان خوب وایران بد بود ؟

ایسوکراتس یکی از برجسته ترین سخنوران یونانی بوده که ایرانی ها رو بربر یعنی (برده) می دونسته یونانیان باستان همه ی غیر یونانیان رو بربر میدونستند ایسوکراتس ادعا می کرد ه که ایرونی ها بزدل وزن صفتند وشایستگی جنگی ندارند

بنابر این یونانیان برای غلبه بر ایشان دچار مشکل چندانی نمی شند

ایسوکراتس در اهانت وتحقیر نسبت به ایرانی ها تنها نبود  ارسطوفیلسوف مشهور آتنی هم با ایسوکراتس هم عقیده بود

ارسطو در کتاب سیاست خود مینویسد

نمی توان انکار کرد که مردمانی وجود دارند که هر جا هستند برده اند ومردمان دیگری هرگز در هیچ جا برده نیستند

 این در مورد افراد نجیب زاده هم صدق میکند

  نجیب زا دگان ما نه تنها در کشور خود بلکه در تمامی جهان خود را اصل ونصب دار میدانند در حالی که بردگان فقط در کشور خودشان با اصل ونصب هستند

وقتی ارسطو به مقام آموزگاری اسکندر شاهزاده ی مقدونی رسید پیش داوری ها وتعصبات ضد ایرانی خود را به او تلقین کرد

 کم تر از یک دهه بعد که اسکندر به ایران حمله کرد  و ایران رو تسخیر کرد هنوز حرف های آموزگارش توی ذهنش تازه بود

البته علت این که دانشمندانی مثل ارسطو ایسوکراتس و تقریبا تمام یونانیها ایرانیها رو دشمن خودشون می دونستند

 لشکرکشیها ی پادشا هان ایرانی  به خا ک یونان  بود که از جمله ی اونها (کوروش بزرگ  داریوش بزرگ وخشایار شا)بودند  

 

 

برگرفته از کتاب امپرا طوری ایران